پاییز بهاریست که عاشق شده است
یادم میآید که سالها پیش به قصد تفنن و سرگرمی نقیضهای بر رباعی میلاد عرفانپور نوشتم:
«پاییز بهاریست که عاشق شده است»
کفتار، قناریست که عاشق شده است
درگیر سیاست بشوی میفهمی
هر موز، خیاریست که عاشق شده است!
روحالله احمدی (بلبل)
چون اعتقاد داشتم که منِ طنزپرداز خیلی از سیاست سردرنمیآورم، سعی کردم طنزهایم سیاسی نباشند اما مگر میشود طنز نوشت و به سیاست کاری نداشت؟ آن هم در ایران که هر مسئلۀ ریز و درشتی خیلی زود سیاسی میشود. طنز فرهنگی مینویسی، به سیاست میرسی! اجتماعی مینویسی، به مسئولان میرسی! حتی در مسائل علمی و ورزشی هم باید مراقب باشی پایت را روی مسئولان نگذاری! با اینکه نه از علم سردرمیآورند، نه از ورزش! پس گاهی هم دربارۀ عملکرد مسئولان و سیاستمداران طنز نوشتم و با آنها شوخی کردم. خیر سرشان مسئولاند دیگر! باید پاسخگو باشند. طنزپرداز هم که خیر و صلاح مردم را میخواهد.
در سال ۱۳۹۵ ستون ثابتی در روزنامۀ وقایع تهرانیه داشتم که اسمش را «از هر دری، وری» گذاشته بودم. مطالب این ستون، همانطور که از اسمش مشخص است، به مسائلِ روز فرهنگی، هنری، اجتماعی، علمی، ورزشی تفریحی و… میپرداخت؛ پس به مسئولان هم طعنه میزد! با رئیسجمهور و وزیر و نمایندۀ مجلس و مدیر و مسئول که شوخی میکردم هیچ، با خودم هم شوخی داشتم. در ادامه دو طنز از نوشتههای این ستون را میخوانید. شاید بهزودی بتوانید مجموعهای از این نثرهای طنز را در قالب کتاب بخوانید.
این دو مطلب پاییز ۱۳۹۵ در روزنامه منتشر شده بود؛ یعنی همین چهار پنج سال پیش! گرچه قیمتها و شرایطِ دیگر طوری شده که انگار بیست سال از آن موقع گذشته است! خودتان که حساب دستتان هست؟
وزرا مچکریم!
تا حالا نمیدانستیم که اینقدر در ساختن آیندۀ این مملکت سهیم هستیم! بعد از نتایج ضعیف و بینظمیها و مشکلات در المپیک، عرض کردیم که «اینطور وقتها، در بعضی از کشورها، وزیر ورزش استعفا میدهد» و هنوز دو ماه نگذشته بود که ایشان استعفا داد! دربارۀ وزیر آموزش و پرورش و وزیر فرهنگ و ارشاد هم مطالبی نوشته بودیم که گویا این دوستان هم با مشکلاتی مواجه شدند. انگار ما به هر کسی گیر بدهیم هوا میشود! این است قدرت نویسندگی و طنزپردازی!
به نمایندگان مجلس پیشنهاد میکنیم که به جای سروصدا کردن و استیضاح و این صحبتها، اگر چشمِ دیدن وزیری را ندارند، ایشان را به ما بسپارند تا دربارهاش مطلب بنویسیم. «وزیرِ خدمتگزارِ سرِ کار تحویل بدهید، وزیر خدمتگزار بیکار تحویل بگیرید.» قول میدهیم ارزان حساب کنیم که مشتری شوید. بالأخره ما هم باید نان بخوریم. وقتی برای دل خودمان مینویسیم که آب و نانی برایمان ندارد؛ پس چه کاری بهتر از اینکه به سفارش نمایندگان مردم در مجلس مطلب بنویسیم. وقتی برای نمایندگان مردم کاری کرده باشیم، در واقع برای مردم کاری کردهایم. اینطوری حتماً عاقبتبهخیر میشویم. امیدواریم نمایندگان هم همینقدر دنبال عاقبتبهخیری باشند.
به مسئولان محترمی که قرار است دربارهشان مطلب بنویسیم هم پیشنهاد میکنیم که با همان مطلب اول خودشان استعفا بدهند تا مجبور نشویم ایشان را استعفا بدهیم. استعفا کار خیلی خوبی است. حداقل از اخراج شدن بهتر و سنگینتر است. اصلاً هر وقت حس کردید خیلی خوب کار کردهاید و مراتب خدمتگزاری را تمام و کمال به جا آوردهاید، در اوج، استعفا بدهید و خداحافظی کنید تا کار به مطلب نوشتن هم نکشد.
از شگردهای طنزپردازی بخوانید: از هیچ طنز نوشتن
دو کلام حرف اضافه!
جناب رئیسجمهور در پاسخ به انتقادات بعضیها دربارۀ اقدام دولت برای خرید هواپیما و تجهیز ناوگان هوایی کشور گفته است: «دولت تا میخواهد هواپیمایی بخرد، عدهای میگویند هواپیما نخرید بلکه اتوبوس بخرید. اگر دولت هواپیمایی نخرد، آن عده میگویند پس برجام چه شد و اگر هواپیمایی بخریم میگویند که این هواپیماها لوکس و جدید است.» آقای رئیسجمهور بیخیال باشید! همیشه کسانی هستند که باید چیزی بگویند تا بقیه فکر نکنند آنها لال هستند. یکیشان خود من؛ تا دیدم مدیرکل دانشجویی وزارت بهداشت حرف جالبی زده است، آمدم سراغ نوشتن این مطلب.
مدیرکل دانشجویی وزارت بهداشت گفتند که قیمت تمامشدۀ ناهار و شام به طور متوسط یازده هزار ریال اعلام شده اما دانشجویانی که توان پرداخت ندارند، میتوانند با مساعدت معاون فرهنگی و دانشجویی، مبلغ کمتری پرداخت کنند. یعنی دانشجویی که توان پرداخت ندارد یا باید گرسنه بماند یا برود پیش معاون فرهنگی و بگوید که توان مالی ندارد؟ خجالت نکشد و راحت بگوید؟ یعنی معاون فرهنگی هم خجالت نمیکشد و میشنود؟ یعنی جناب مدیرکل هم خجالت نکشید و این جمله را گفت!؟ ما که خجالت میکشیم و نمیتوانیم مسئله را بیشتر از این باز کنیم. ایشان هم زیاد بازش نکردند و گفتند که راه افزایش کیفیت غذا، افزایش قیمت آن نیست. انصافاً راجع به این جملۀ ایشان چیزی برای گفتن نداریم. حرف حساب است. پس انگار ما جزء کسانی نیستیم که برای لال به حساب نیامدن حرف میزنند. آقای رئیسجمهور ما جزء آنها نیستیم ها! ما را از لیست دربیاورید.
***
اما بعد…
ما طنزپردازان نقد میکنیم تا مشکلات جامعه بهتر دیده شوند و کسی برای رفع آنها کاری کند. طنز همیشه تأثیرگذار است اما خیلی وقتها کافی نیست. مثل همین چهار پنج سالی که گذشت! سالهایی که بهارِ زندگی خیلیها را پاییز کرد. مثل همین نوشتهها که عملاً فایدهای ندارد. پس با اجازه من یک موز برمیدارم!
روحالله احمدی
2 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
کارم از گریه گذشته است…
متأسفانه همینطوره!